دلم شکسته از این بی سامانی ها ...
سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ق.ظ
دلم شکسته از این بی سامانی ها...
شنیده ا م که دیگر نمی شود مسافر دیار غربت شهر مدینه بود ...

دلم شکست برای ان مادری که در انتظار بود تا نامش به قرعه بیفتد .حتی لباسهای عمره اش را خریده بود .اماده بود تا ده روز دیگر تا با ذوقی دو چندان راهی سفر شود اخر دیگر امیدی به زنده ماندش ندارد. می سوزد و اشک می ریخت... امشب بعد از نماز جماعت من را دید و گفت : پسرم چه می شود من راهی میشوم یا نه ، گفتم : نه . گفتم این بی سامانی ها دلت را شکسته مادرجان...
برای امام زمانت دعا کن که دل مهدی فاطمه بیشتر گریان است ...دیدم که بغض گلویش را گرفت و هق هق کرد .. اشک توی چشمای این مادر جمع شده بود ..به خودش گفت که چقد بدم که نبردیم به حج تا به ارزوم برسم .به خودم فکر کردم دیدم من رفتم حج عمره ولی چقد عوض شدم ...خیلی ها خیلی دوست دارند برند اما نمیشه
مادر با چشمای گریانش گفت اقا امام زمان تو صدای مارا میشنوی >
یا امام زمان
بیا
بیا که دنیا پر از بدی شده ... مادران پیر ما دلخوشی شان این بود که زائر بعقه های خاکی بقیع شوند و برای مادرت اشک بریزند ...
اقاجان بیا ... بیا تا با تو برویم ...
باید با تو برویم تا خشت خشت ضریح مادرت
را بسازیم
رو ما هم حساب کن ... ما هم کارگران تو
اقا ... اللهم عجل لولیک الفرج
۹۴/۰۱/۲۵